باشد، اسکار بدقولی را بدهید به خودم. ولی بالاخره آمدهام که از بهترین روش یادگیری زبان بنویسم، پدیدهای که پیادهروی در ظهرهای داغ یزد، و تنهایی نشستن در اتوبوسهای دمکرده را برایم تبدیل کرد به یکی از لذتبخشترین تجربههای زندگی.
از اولین ویدیوی یوتوب دختر ایران تا الان، سیصد نفر آن کانال را سابسکرایب کردهاند و سیصد میلیون نفر از من پرسیدهاند که بیا و بگو که چطور زبان یاد گرفتی؟ خب، من آمدهام. (وای وای)
در ویدیویی که این پایین میبینید قصهی زبانآموزی خودم را گفتهام. لطفا پیش از خواندن ادامهی متن ویدیو را ببینید. چرا که اولا این حرفها را برای شما زدهام و بیست دقیقه حلقم را برای عمهام پاره نکردهام.
ثانیا این که من هم مثل شما در این سالها روشهای مختلفی را امتحان کرده و نتایج مختلفی گرفتهام. از این رو فکر میکنم برای فهم بهترین روش یادگیری زبان، باید اول روشهایی را که جواب نمیدهد هم بررسی کنیم.
البته اگر وقتتان خیلی تنگ است، بگویم که هفتاد هشتاد درصد این پست با دو تا ویدیوی مربوط به زبان اشتراک دارد.
از کجا معلوم این روش بهترین روش یادگیری زبان باشد؟
همانطور که در ویدیو گفتم من معمولا با قطعیت حرف نمیزنم، اما اینجا با قاطعیت تمام میگویم که بهترین روش یادگیری زبان همین است. اگر هم روش دیگری پیدا شود که بهتر باشد، باید شاخهای از همین باشد که بشود رویش حساب کرد! چرا؟ دلیلش خیلی ساده است. چون همهی شما قبلا این روش را امتحان کرده و نتیجه گرفتهاید.
بله، زبان مادری را میگویم. ما چطور زبان مادری را یاد میگیریم؟ بچهها یکی دو سال اول فقط گوش میدهند و با زبان اشاره و جیغ و وَنگ، منظورشان را به اطرافیان میرسانند. بعد کم کم شروع به صحبت کردن میکنند، تا سه سالگی جملات کوتاه میگویند و در شش سالگی بالاخره میتوانند جملههای بلند بسازند. البته تا این سن دایرهی لغات بچهها بسیار کوچک است. چیزی حدود دو سه هزار کلمه. بعد به تدریج که بچه وارد مدرسه میشود و اجتماع اطرافش گسترش پیدا میکند، تعداد این کلمات به بیست، سی و (اگر طرف فرهیخته و فرهنگی باشد مثل ماها) چهل هزار لغت میرسد.
آیا قرار است ما هم همین روش را پیاده کنیم؟ تقریبا. کمی سریعتر، کمی خودآگاهانهتر، اما اساس کار همین است. همانطور که کسی گرامر زبان مادری را توی حلقمان فرو نکرده، اینجا هم قرار نیست گرامر حفظ کنیم. چرا؟ چون اصلا زبان چیزی نیست که در دستور زبان بگنجد.
یادگیری زبان، این موجود پویا
بورخس عزیز را داشته باشید:
تصور میکنم هر ملتی کلماتی را که نیاز دارد ابداع میکند. این نظر که چسترتون (فکر میکنم در کتابش دربارهی واتس) اظهار کرده است به آنجا میرسد که بگوید زبان _آنطور که لغتنامهها ما را به این گمان میاندازند_ اختراع اعضای فرهنگستان یا زبانشناسان نیست. بلکه آن را دهقانان، ماهیگیران، شکارچیان، سوارکاران، در طول زمان، در طول زمانی دراز پروراندهاند. زبان از کتابخانهها نیامده است، از کشتزارها، از دریاها، از رودخانهها، از شب از صبحگاه آمده است.
خورخه لوییس بورخس، این هنر شعر، برگردان میمنت صادقی و هما متین رزم- نشر نیلوفر
به کلمهی «صیانت» فکر کنید. این کلمه تا هفت هشت ماه پیش چه معنایی برای شما داشت؟ اصلا تا به حال از آن استفاده کرده بودید؟ خب، چیزی که مسلم است این است که این کلمه هیچ گاه به معنای گذشتهی خود باز نخواهد گشت.
زبان (اگر نمرده باشد) مدام در حال تغییر است. و شبکههای اجتماعی روز به روز دارند سرعت این تغییر را بیشتر میکنند. بسیاری از کلمات هستند که کسی نمیداند دقیقا از چه جغرافیایی ریشه گرفتهاند. بسیاری از کلمات هستند که از یک زبان به زبان دیگر رفته و کلا معنای دیگری پیدا کردهاند. بسیاری از کلمات در طول زمان تغییر معنا میدهند. خیلی از زبانشناسان معتقدند که هیچ دو کلمهای چه در یک زبان چه بین دو تا زبان نمیتوانند معنای مشترک داشته باشند.
طبیعتا این همه تغییر در کتابهای مخصوص یادگیری زبان گنجانده نمیشود. بیشتر وقتها این کتابها آنقدر رسمی هستند که اگر شکل آنها حرف بزنیم، بیشتر از همه «خارجی» به نظر میآییم.
چرا برای یادگیری زبان نباید لغت حفظ کنیم؟
چون اصلا نمیتوانید.:) شاید شما هم در اوایل یادگیری زبان از دیدن چنین صحنههایی وحشت کرده باشید:

خرس؟ زاییدن؟ کسی که معتقد است قیمت سهام رو به نزول است؟!
به نظرتان حفظ کردن چنین چیزی چقدر طول میکشد؟ بگذریم که قطعا خیلی از معانی این کلمه در این دیکشنری وجود ندارد و بگذریم که در ترجمه بخشی از معنی از بین میرود.
حتی اگر هم تمام معانی را حفظ کنیم، کار تمام نیست. چون در این حالت هم فقط یک کلمه را به کلمات دیگری وصل کردهایم. یعنی همان «ترجمه» که روش خوبی برای یادگیری زبان نیست. چرا؟ به این تصویر نگاه کنید. فریدون در کلاس زبان انگلیسی یاد گرفته است و فردریک در محیط انگلیسیزبان رشد کرده است. حالا هر دو کلمهی ball را میشنوند.
فریدون اولا که حتی تلفظ درست را هم در ذهنش به شکل تلفظ غلطی در میآورد که در کلاس زبان شنیده! بعد برای درک معنی آن را به توپ ترجمه میکند و بعد مفهوم توپ را به یاد میآورد.
ولی فردریک با شنیدن کلمه، فورا مفهوم در ذهنش تداعی میشود. حالا کدام یک میتوانند سریعتر به انگلیسی بخوانند، بشنوند، حرف بزنند و بنویسند؟ حالا کیفیت به کنار.

پس باید روشی پیدا کنیم که در آن معنی را درک کنیم. سخت نیست! شرط میبندم همین الان شما بسیاری از کلمههای انگلیسی را بلدید که نمیتوانید به فارسی ترجمهشان کنید و اگر هم جایی به معادل فارسی آنها بربخورید، گیج میشوید. پس میشود در «محیط» حضور نداشت و زبان را «واقعی» یاد گرفت.
البته در این مثال، توپ یک چیز فیزیکی است و این خیلی کار را ساده میکنید. فرض کنید با یک مفهوم انتزاعی طرف بودیم. در طول این سه مرحلهای که فریدون طی میکند، معلوم نیست آن مفهوم چقدر تغییر کند و چه بسا کلا به چیز متفاوتی تبدیل شود.
چرا برای یادگیری زبان نباید گرامر بخوانیم؟
خیلی سادهانگارانه است که زبان را مجموعهای از فرمولها و قواعد بدانیم که باید به زور فرو کنیم توی مغزمان. شاید بشود گفت زبان مثل هوایی است که نفس میکشیم. احساسش نمیکنیم، آن را نمیبینیم، نمیدانیم دقیقا از چه چیزهایی تشکیل شده است، اما با هر نفس، بدن ما آن چه را که لازم دارد از این هوا میگیرد و مصرف میکند. دقیقا مثل دستور زبان!
نمیتوانیم هوای ایران را از هوای افغانستان جدا کنیم، اما اگر مدتی طولانی در هر دو کشور زندگی کرده باشیم، شاید بتوانیم بگوییم که من فرق اتمسفر این دو کشور را میفهمم.
حالا چرا ما اصرار داریم این موجود پویا را به مجموعهای از فرمولها تقلیل دهیم؟ فرمولهایی که هر چقدر هم بند و تبصره داشته باشند، هیچ وقت نمیتوانند کاملا زبان را پوشش دهند. گیر کردن در پیچ و خم گرامر مثل این است که دستگاهی بسازیم که برایمان اکسیژن را جدا کند و وارد بدنمان کند که دستگاه تنفسی دیگر زحمت جدا کردن کربن دی اکسید را نکشد.
بیشتر از این هم میشود لقمه را دور سر پیچاند؟ یعنی به من میگویید کاری که مغز یک بچهی دو ساله انجام میدهد، شما نمیتوانید؟! کام آن.
آقا من عاشق گرامرم، بخیلی؟
باشد، ولی تمام اصول گرامر را هم که یاد بگیرید، آنقدر استثنا در تمام زبانها وجود دارد که اگر بخواهید همه را به صورت مکتوب بنویسید دیوانه میشوید. مثلا ممکن است یک حالت از دستور زبان باشد که کاملا درست است اما قدری لاتی به نظر میآید! یا یکی دیگر کاملا غلط است اما به قدری جا افتاده که دیگر باید در برابرش تسلیم شد. آیا در کتابهای زبان چنین چیزهایی را میبینید؟
زبان واقعا پدیدهی عجیبی است. به قدری قدرتمند است که هیچ قانونگذاری نمیتواند آن را تغییر دهد. (چند نفر از شما به ایمیل میگوید رایانامه؟) برای خودش زندگی میکند و رشد میکند و هیچ کس حتی نمیتواند تعیین کند که دقیقا از کجا یا چطور تغییر میکند. اما تغییر میکند. دیوانهوار تغییر میکند!
البته، من هنوز هم گرامر میخوانم. فارسی حتی. هنوز موقع نوشتن به ساختارها فکر میکنم و به دنبال معنی دقیق کلمات میگردم و هنوز هم بعد از بیست سال زندگی در یک کشور فارسیزبان، معتقدم که دارم فارسی یاد میگیرم. اما اگر از همان ابتدا، اولین مواجههام با زبان فارسی از طریق این فرمولها بود، شاید هنوز هم از حرف زدن و نوشتن میترسیدم. وقتی زبان را یاد گرفتید، خیلی هم خوب است! گرامر بخوانید تا صحیحتر حرف بزنید.
بهترین روش یادگیری زبان با ناخودآگاه… همان کوه یخ قدیمی
بچه که بودم زیاد سوال میکردم. یادم هست در شش هفت سالگی به این فکر میکردم حتما یک روزی معنی همهی کلمههای دنیا را از کسی پرسیدهام. نمیدانستم که قضیه خیلی جذابتر از این حرفهاست. من زبان فارسی را یاد گرفته بودم بدون این که حتی بفهمم دارم آن را یاد میگیرم: ناخودآگاهم زحمتش را کشیده بود.
وقتی میگویم ناخوداگاه، نمیخواهم بحث را متافیزیکی کنم. (یادگیری زبان در خواب؟ خیر، مخالفم!) منظورم صرفا آن بخشی از آگاهی است که حالیمان نیست دارد چه کار میکند. شاید کلمهی انگلیسیاش (subconsious) خیلی گویاتر باشد. یکجورهایی یعنی زیرآگاهی! یک چیزی است که وجود دارد، فقط آن زیر است و دیده نمیشود! ما به آن دسترسی نداریم و حتی در تصورمان نمیگنجد که چقدر قدرتمند است، در حدی که حتی خودآگاه هم روی آن سوار شده است.
بهترین روش یادگیری زبان آن است که اصلا نفهمیم داریم یاد میگیریم! بسپاریدش به ناخودآگاه. به راحتی گرامر را درک میکند، بی آن که ما حتی بفهمیم دارد این کار را میکند. حتی استثناءها را میفهمد، تفاوت لحنها و تفاوت گرامر در کلام رسمی و محاوره را میفهمد. تنها باید متریال لازم را در اختیارش بگذاریم.

اینپوت، اینپوت، اینپوت!
کل ماجرا همین است: ورودی! خودتان را در معرض محتوای انگلیسی قرار دهید و بوم! ناخودآگاه با اشارهی نوک انگشت کوچکش، ساختارها را برایتان پیدا میکند، معنی کلمهها را با توجه به بافت متن درک میکند و تلفظها را به بهترین شکل در حافظه ضبط میکند.
ورودی شامل خواندن و شنیدن میشود. اما تاکید من روی شنیدن است. چرا؟ برگردیم به دو سالگی. بچهها اول میشنوند، بعد کم کم شروع به حرف زدن میکنند. بعد هم درستش این است که خواندن را یاد بگیرند و سپس نوشتن.
حالا در کلاسهای زبان چه اتفاقی میافتد؟ اول الفبا را درس میدهند و… بنویسید! بعد بخوانید، تکرار کنید و حالا آخر کلاس کمی هم لیسنینگ کار کنیم!
اولا که در خواندن، ما هم با املای کلمات سر و کار داریم، هم با تلفظشان. این درحالی است که املا را با زیاد دیدن کلمات میشود یاد گرفت. اما اگر در حین خواندن به تلفظهای عجیب و غریب خودمان عادت کنیم، درست کردنش خیلی سخت است. پس بهترین روش این است که متن را همراه با فایل صوتی بشنویم. هم با شکل نوشتن کلمات آشنا میشویم و هم با تلفظ آنها. واقعا چیز پیچیدهای نیست. نیاز به تحقیق علمی ندارد. وقتی هزار بار بشنوی He goes و I go، طبیعی است که اصلا نتوانی بگویی I goes. همانطور که حتی در ناهشیاری و بین خواب و بیداری هم حرف بزنیم، همچنان من «میروم» و او «میرود» و نه برعکس.
انگلیسی بدون تلاش
چند سال پیش آقای ای جی هوگ که یک معلم زبان بود مثل همهی معلم زبانهای دیگر، یکهو به خودش آمد و گفت که عجب! من هی دارم با ملت انگلیسی کار میکنم و آنها هی یاد نمیگیرند! چرا؟ خلاصه نشست تحقیقات کرد و فکر کرد که روش جدیدی ابداع کند. البته این متود آنقدر ساده است که نمیشود «ابداع» آن را به کسی نسبت داد.
من اولین بار در این مقاله با این روش آشنا شدم. آن موقع ویدیوهایش از سایت deepenglish گرفته شده بود. (الان باکلاس شدهاند و خودشان ویدیوی فارسی ضبط کردهاند:)
منظور از بدون تلاش این نیست که هیچ کاری نکنیم. اما قرار نیست زور بزنیم که گرامر یاد بگیریم. قرار است همانطور که گفتم محیط را بازسازی کنیم. چطور؟
(اگر حوصلهی خواندن ندارید، فیلترشکن را روشن نموده و ویدیوی پایین را ببینید!)
پنج استراتژی در یادگیری زبان
اول یک فایل صوتیِ دارای متن انتخاب کنید. میتواند یک پادکست، بخشی از یک فیلم، ویدیویی در یوتوب با زیرنویس انگلیسی، یا یکی از بیشمار کتاب صوتی در همین زبانشناس خودمان باشد.
بار اول صرفا بدون نگاه کردن به متن، صدا را بشنوید. چقدر متوجه میشوید؟ نگران نباشید، من وقتی با ویدیوهای تد شروع کردم فقط همان تشکر آخرش را میفهمیدم. 🙂
– حالا قدم اول: تقلید (imitation)
متن را با چشم دنبال کنید، جمله به جمله نگه دارید و عینا تکرار کنید. این تکرار فقط با دهان نیست. تمام بدنتان باید تکرار کند! همین است که اصلا به جای کلمهی تکرار از کلمهی تقلید استفاده میکنیم. نه حتی طوطیوار که میمونوار! فرض کنید دارید بازیگری میکنید. اگر جملهها طولانی است میتوانید دو سه کلمه یک بار متن را نگه دارید و تکرار کنید، یا سرعتش را کم کنید. بارها و بارها این کار را انجام دهید تا جایی که تقریبا متن را حفظ شوید.
و یادتان نرود: زبان بدن روی حال آدم و میزان یادگیریاش تاثیر دارد. کار ندارم که بعضیها میگویند ندارد. من به تجربه دیدهام که دارد!
-قدم دوم: تعقیب (shadowing یا tracking)
حالا که روی متن مسلط شدهاید، تقریبا همراه با صدایی که میشنوید، تکرار کنید. انگار که مترجم همزمان انگلیسی به انگلیسی هستید! دفعات اول این کار را با نگاه کردن به متن انجام دهید. بعد متن را کنار بگذارید و موقع تعقیب به صورت ماه خودتان در آینه نگاه کنید.
-قدم سوم: روخوانی
حالا ده پانزده بار تقلید کردهاید، هفت هشت ده بار هم تعیقب. حالا چرا خودتان را امتحانی نکنید؟ ببینید چقدر میتوانید عین خود گوینده روی متن را بخوانید. اگر نمیترسید یک ضبط صوت هم کنار دستتان بگذارید. ضرری ندارد. حداقل اسباب شادی و فرح اطرافیان فراهم میشود.
-قدم چهارم: سخنرانی
خوف نکنید، بنا نیست یکهو شروع کنید حرف زدن. فرض کنید متنی که این چند روز با آن درگیر بودهاید، متن سخنرانی شماست. تا حالا احتمالا بخشهای زیادی از آن را در حافظه دارید. حالا بروید جلوی آینه و ادا در بیاورید، انگار که مثلا دارید همان لحظه از خودتان حرف میزنید. در کل به حضار محترم نگاه کنید و هر جا کم آوردید، برگردید به متن.
– قدم پنجم: بازگویی
هر چه در ذهنتان مانده بازگو کنید. نگران اشتباه گفتن نباشید. با گوش دادن بیشتر اشتباهها خود به خود درست میشوند. (دوباره مثال بچهها را بزنم یا فهمیدید؟) سعی کنید کلمات و عبارات جدید متن را از حافظه استخراج کنید و از آن استفاده کنید. این مرحلهی آخر کمی سخت است اما حتی اگر شده به افتضاحترین شکل ممکن انجامش دهید. خواهش میکنم! خیلی خیلی تاثیر دارد.
این مثلا بهترین روش یادگیری زبان چه مزیتی دارد؟!
تا اینجا کلمات جدیدی در متن یاد گرفتهاید که با هر بار خواندن متن، برایتان مرور شده است. پس نیازی به این نیست که مثلا کتاب 504 را بردارید و سعی کنید کلماتش را حفظ کنید. حالا میتوانید کلمات را در بافت متن ترک کنید. پس
- متن را جویدهاید دیگر. پس حالا معنی دقیق و درست کلمات را در متن میفهمید. نه این که مثل فریدون صرفا آنها را به یک کلمهی دیگر مرتبط کنید.
- سنسورهایتان فعالتر میشود. برای انجام تقلید و تعقیب باید دقت داشته باشید، پس فعالانهتر گوش میدهید و در نتیجه ساختار زبان را بهتر و زودتر یاد میگیرید.
- حافظهی عضلانی شما به سرعت تقویت میشود. یعنی از همان روز اول که شما چیزی از انگلیسی نمیدانید، ماهیچههای دهان و زبان دارند برای انگلیسی حرف زدن تربیت میشوند.
- داریم با متون واقعی کار میکنیم، پس با اشتباهات مصطلح، تبصرههای دستور زبان و چیزهایی که در کتابهای آموزشی نمینویسند هم آشنا میشویم.
حالا دقیقا از کجا شروع کنیم؟
اگر هیچ چیز از زبان نمیدانید، من دو راه را که خودم امتحان کردهام پیشنهاد میکنم. لیست هزار کلمه یا نرمافزار آیلینگو. کمی که راه افتادید، همین روش بالا را در پیش بگیرید.
مدتها بود فکر میکردم باید نرمافزاری باشد که دولینگو را برای ما ایرانیها و فارسیزبانها که دستمان از همه جا کوتاه است، بازسازی کند. آیلینگو برای همین آمده.
کلا چیزی که دولینگو را تا این حد متمایز و محبوب میکند، گیمیفیکیشن و بازیسازی و اینهاست. روزهای اول که قشنگ عین بازی میماند. ولی مشکل این است که اینجا هم باز تکیه بر گرامر و ترجمه از یک زبان به زبان دیگر است که به نظر من روش دیربازده و ناخوببازدهی است!
اگر هم الفبا و در حد دویست سیصد تا کلمه بلدید، میتوانید با زبانشناس یا ویدیوهای یوتوب یا هر چیزی که عشقتان کشید مراحل بالا را انجام دهید.
با این روش چقدر طول میکشد نتیجه بگیریم؟
خب میدانم از شنیدن این جمله کهیر میزنید ولی واقعا بستگی دارد! به سن، استعداد، آمادگی اولیه، کمیت و کیفیت مطالعهی هر روزه. ولی خب چنان که ای جی در ویدیوی زیر توضیح میدهد، اگر از یک سطح مبتدی شروع کنید و روزی یک ساعت با این روش پیش بروید، بعد از شش ماه میتوانید به fluency یا روانی در صحبت کردن برسید.
قاعدتا در شش ماه نمیشود زبان را آموخت. شما برای تسلط به چیزی نزدیک به سی هزار کلمه نیاز دارید که یادگیریاش نیاز به زمان دارد. اما میتوانم این قول را بدهم که اگر با شنیدن مشکل دارید یا با همین کلمههایی که بلدید نمیتوانید درست حسابی حرف بزنید، بعد از شش ماه این دو مهارت در شما به شکلی قابلتوجه پیشرفت میکند.
متوجه نمیشوید چه میگوید؟ آخی یادم نبود زبان بلد نیستید.😬 چطور است همین الان شروع کنید؟
*
در ویدیوی بعدی و احتمالا نوشتهی بعدی نشانتان میدهم که دقیقا هر کدام از این مراحل چطور انجام میشود و چطور با زبانشناس کار کنیم. تا اینجا اگر سوالی دارید که فکر میکنید من جوابش را بلدم، بپرسید! خوشحال میشوم.
خیلی خوب بود.
یک نکته شاید جالب:
زمانی حدود ۱۷ ۱۸ سال پیش در دانشگاه عاشق دختری بودم.
این عکس پروفایل شما چقدر شبیه به اوست!
عجبـ…
سلام سارای عزیزم
یه سوال هنوز با پنج استراتژی زبانو میری جلو
اون دوره ای که اوایل شروع کردی و عمیق میخوندی پنج استراتژی می رفتی یا تفریحی ؟
من هر درسو حدود۷_۸روز وقت میزارم فقط برای شنیدن و تو دلم جواب میدم
اما احساس میکنم رسوب نمیکنه تو ذهنم:///
پنج استراتژی جوابه ؟
سلام مهسا جان
نه دیگه از جایی به بعد اون تکنیک واسهم خیلی ساده بود.
ولی آره، یه سال اول دقیق از روی این مراحل پیش میرفتم.
خب گلم روخونی میکنی و تو دلت جواب میدی، میخوای بره تو ذهنت؟ داد بزن! فعالانه جواب بده و با کلمهها بازی کن. نذار مغزت یه لحظه بیکار بشینه.
و درود به تو که زیباترینی و البته قبلش یک دختر آگاه که من کیف میکنم به وجودت تو نسل خودمون
باشد که شاد باشی و سلامت🙂🌱
ممنون از محبتت مهسا جان
امیدوارم اینایی که میگی باشم.😅
سلام
شما آموزش هم به صورت کلاسی میدین؟
سلام. نه طبیعتا:)
سارا جان سلام. در کنار اپ زبان شناس
سری کتاب میتونین برای سطح مبتدی تا متوسط معرفی کنی؟ برای تقویت دایره واژگان و مکالمه
صبا جون برای کی این همه روضه حسین کرد شبستری خوندم؟:)
اگه منظورت رمان یا کتاب رشد شخصیه، میتونم معرفی کنم.
[…] ای جی هوگ که معرف حضور هستند؟ خب، اگر زبان انگلیسی را متکی بر ناخودآگاه به روش او یاد بگیرید، شش ماهه در میتوانید به صورت […]
نمیدونم چگونه! ولی انگیزهم برای زبان خوندن به طور خیلی شدیدی برگشت. (حدود 3-4 ماهه که کلا دور شدم از فضای یادگیریش) مرسی ازت. خدا تکثیرت کنه :)))))
به به! چقدر خووووب.
نمیدونی چگونه؟ جادوی منه دیگه. تعجب نداره گل نازم.
وبلاگت هم خیلی قشنگ شده.
پس اصل یادگیریتون چی بوده؟ از این حرفی نزده بودید!
فعلا تو این برههی زمانی (خصوصا کرونا)، هرز مثل توی اتوبوس و صف نانوایی خیلی کم دارم. قبلا توی دبیرستان، این وقتِ قابل توجهِ رفت و آمد (1 ساعت) را نصفش را لقمه غازی میخوردم و بقیش را شعر حفظ میکردم، مشق مینوشتم یا درس میخوندم.
من با “روان” شروع کردم که همش داستان هست، با توجه به تجربتون میرم سراغ بقیش (https://talk.zabanshenas.com/t/topic/5292).
آخه من سطحم مشخص نیست، از بس که آموزشگاههای مختلف رفتم و دوره و اپلیکیشن دیدم؛ هم گیج شدم، هم یه ذره از همهچیز بلدم. بدیِ ماجرا همهی قسمتهای غلط یادگیری یعنی گرامر و فراموش کردنِ اصلِ لذت بردن هست. شاید خسته شدم. میخوام یه برنامهی ثابت روزانه داشته باشم و تا آخر عمر باهاش پیش برم! البته تا شروع نکنم چیزی معلوم نمیشه.
این سایت (https://learnenglish.britishcouncil.org/general-english/audio-series/podcasts) و پادکستهاش را ببینید، شاید دوست داشته باشید.
هر بار گوش دادن یک یادگیری نو در دل خود دارد (جملهی قصار مسعود:))
بسبب پاسختون قدردانم.
پینوشت: من کلا به نسبت خیلی کم کامنت میگذارم، برای همین با اصول و قوانینش آشنا نیستم. ببخشید ناخَشه.
نه نه نه! میگم اون زردخوانیه بخش اصلی یادگیریم نیست و در حاشیهی کار با زبانشناس قرار داره.
روان نمی دونم چیه ولی آره ای جی برای شروع خوبه.
من هم سطحم مشخص نیست. اصلا مهم نیست. تو نرمافزار بگردین تا دورهای رو که باهاش حال میکنین پیدا کنین.
آقا الان با همین روش روزی یک ساعت پیش برین، هیچ کار دیگهای هم نمیخواد بکنین. اصلا حتی به یادگیری هم فکر نکنین، تمرکزتون روی محتوا باشه. بعد سه ماه ببینین چقدر فرق کردین. (حالا من بدبینانه گفتم شش ماه)
.
آره دقیقا انگار هر بار که گوش میدی یه بخشی که از دستت در رفته بوده میاد جلوی چشمت.
نه کامنتهاتون عالیه اتفاقا. کاملا مرتبط با پست و شامل تجربهی شخصی و طولانی و خیلی قشنگ.:)
سلام، ممنون که وقت گذاشتی،
قرار نبود سه قسمت بشه، یه هفته دیگه انتظار!
به همین مناسب، سه تا سوال،
1.(این مورد مال کامنت یوتیوب بود)
2. من یه جورایی جزو اونایی هستم که گفتی محتوای زرد استفاده کنند عذاب وجدان میگیرند. از آنجایی که کمالطلبم، خوشم نمیاد محتوایی را استفاده کنم که هیچ سود و فایدهای نداره یا پشتوانه و منبع درست و حسابی نداره و در کل چیزی به آدم اضافه نمیکنه. جوابم را تقریبا گرفتم ولی دوباره اینجا برام بگو، چطور داستانها و فیلمها و متنهای سطحی را برای آموزش زبان استفاده میکنند؟ آیا با استفاده از پادکستها و کتابها و مقالههای علمی هم میشه این کار را کرد؟ سخت نمیشه؟
3. حتی اگه فرض کنیم همهی این به قولی مطالب عام و معمولی (که توی همهی کلاسها و دورهها هم به نظر من هستند) را برای همین روشی که گفتی استفاده کنیم؛ آیا حوصله سر بر نیست که چندین بار بهش گوش بدیم؟! آیا “چهار هزار بار گوش دادن” ارزشش را داره؟ همان یک بار کافی نیست؟ (تعداد نه از نظر اثرگذاری یادگیری، از نظر تکراری شدن محتوا»مثل این میمونه که استاد سر کلاس یه مطلب را ده بار توضیح بده)
4. (!) در طولانی مدت این روش برای آزمونهای تافل و آیلتس هم کار میده؟
من هم زیاد تو در و دیوار رفتم تا به هوگ و کشف شباهت با یادگیری زبان مادری و اهمیت گوش دادن رسیدم. آخرین تلاشم هم دوره خود ای.جی بود. بعدش هم رفتم سراغ کتابهای Tactics for Listening
طولانی گفتی، طولانی گفتم! 😁
سلام. آره واقعا قرار نبود. چه کنم که پرحرفم.
خب لزومی نداره سطحی باشه! مثلا من حتی از میم خوندن تو اینستاگرام هم کلی چیز یاد گرفتهم و البته که اصل یادگیریم با این روش نبوده. این صرفا حقهایست برای ارزشبخشی به زمانهای هرز! میخوام بگم خیلی راه هست برای این که در معرض زبان قرار بگیریم.
پادکستهای انگلیسی قدرت، داستانهای واقعی یا دورهی VIP ای جی برای من واقعا بار آموزشی داشت. حالا شاید برای شما ساده باشه اما برای من اون موقع که شروع کرده بودم خیلی جذاب و آموزنده بود. الان هم که هری پاتر میخونم و از بارها شنیدنش لذت میبرم.
درسته که ما بارها گوش میدیم، ولی این گوش دادنه مثل پازلیه که هر بار قسمتی ازش رو کامل میکنیم تا زمانی که اون متن رو کامل درک کنیم و دیگه نقطهی مبهمی توش نمونده باشه. دفعات اول هنوز با کلمات درگیریم، بعدش اون راحت میشه و سعی میکنیم رو تلفظها کار کنیم، بعد ممکنه تلاش کنیم لحن رو عینا پیاده کنیم تا به تدریج به جایی میرسه که میگیم من این متن رو قورت دادهم! نمیخواستم این مورد رو بگم ولی حالا در گوشی: بعد از چند ماه (مدت زمانش بستگی به شخص داره) که لیسنینگ تقویت شد میشه هر درس رو چند بار در حد مرور لغات گوش داد و رد شد. مثلا من از کتاب سوم هری پاتر به بعد دیگه هر فصل رو بیشتر از سه چهار بار گوش نمیدم. چون الان فقط دارم کلمه و عبارت یاد میگیرم و این گوش دادنه مثل ماههای اول اونقدر تعیینکننده نیست.
شنیدهم که جواب میده. ولی من اصلا هیچی نمیدونم که این آزمونها چطور هست و دقیقا چی رو میسنجه. شاید اگه سوالها رو ببینم بتونم بگم. ولی مثلا اینجا رو نگاه کنید، شاید جوابتون رو بگیرید.
تاکتیک رو من هم چند ساله رو کامپیوترم دارم ولی تا حالا گوش ندادم.:) هر چی که آدم باهاش حال کنه خوبه دیگه.
من عاشق کامنتهای طولانیام که بتونم طولانیتر جوابش رو بدم.:))
زبان _آنطور که لغتنامهها ما را به این گمان میاندازند_ اختراع اعضای فرهنگستان یا زبانشناسان نیست. بلکه آن را دهقانان، ماهیگیران، شکارچیان، سوارکاران، در طول زمان، در طول زمانی دراز پروراندهاند. زبان از کتابخانهها نیامده است، از کشتزارها، از دریاها، از رودخانهها، از شب از صبحگاه آمده است.
این جمله عجیب واقعیه و دقیق و درسته. یاد یک شاعر نیشابوری می افتم به نام یغما که هم عصر ما بوده و سواد نداشته اما شعر میگفته و چه بسا واژگانی به ادبیات افزوده اما خب بدون هیچ سوادی!
وای بورخس واقعا دوستداشتنیه.
جالبه. نشنیده بودم. همعصر ما بوده یعنی تازگی مرده؟
یغمای نیشابوری. فکر میکنم دهه هشتاد فوت کرد
انگار آدم جالبی بوده… نمیدونم چرا نشنیده بودم تا حالا.
سلام سارا درهمی عزیز
اگر زمانی که هم سن شما بودم، تن به توصیه و فشار خانواده برای ازدواج میدادم و بچهدار میشدم، الان فرزندم همسن شما بود!
البته که مسیر خودم را رفتم 🙂
تصادفی به این مطلب رسیدم و خوشحالم که در 45 سالگی، بعد از افت و خیرهای فراوان – برای آموزش زبان – الان در مسیر درستِ یادگیری آن هستم. حالا فرزندم هم مسیر درست را طی خواهد کرد.
به نظرم فرهنگ ما کمبود شدیدی در به اشتراکگذاری تجربههای مثبت واقعی دارد.
شما یک تجربه زیسته واقعی بهبار نشسته را به اشتراک گذاشتید.
این خیلی خیلی ارزشمند است.
شاد و پیروز باشید.
سلام
چقدر این کامنت خَش بود!
خوشحالم که راه خودتون رو رفتین. اون هم موقعی که این کارها مد نبوده.:) امیدوارم مسیر یادگیری زبان هم براتون از هر بعد آموزنده و الهامبخش باشه.
خواهش میکنم. خیلی خوشحال میشم اگه کمکی کرده باشم.