پنجره: اولین نمایشنامهام (2)
آیدا: این چه گهی بود تو خوردی؟
رها: نمیدونم.
غزل: الان اخراجت میکنن؟
رها: نمیدونم.
غزل: حالا کجا داری میری؟
رها: نمیدونم.
غزل: میگم… نکنه پریناز واقعا؟
آیدا: …نمیدونم.
آیدا: این چه گهی بود تو خوردی؟
رها: نمیدونم.
غزل: الان اخراجت میکنن؟
رها: نمیدونم.
غزل: حالا کجا داری میری؟
رها: نمیدونم.
غزل: میگم… نکنه پریناز واقعا؟
آیدا: …نمیدونم.
رها: واقعا فکر میکنی آدم خوشحالیه؟
غزل: نه گلم، من و تو خوشحالیم!
رها: از تو داغونه، غزل.
غزل: آخ ولی از رو خیلی سکسیه نه؟
آیدا: وای آره از رو خیلی سکسیه.
رها: شما هم که… مگه به مو سرخ کردنه؟
غزل: نه اصلا. فقط که مو نیست. کلا خوشگله. رفتاراشم جذابه حتی. اصن…
رها: سادهای تو غزل. گیریم پریناز خوشگل، خب تو هم خوشگلی، ولی آیا پنج شش تا دوستپسر داری؟
امیدوارم که تا الان، چهارراه را دیده باشید. از این روزهای بیضاییزدهام گفته بودم. داشتم می گفتم که وقتی نمایش شروع شد، فقط ذوقزده بودم که دارم واقعا بازی مژده شمسایی را روی صحنهی بیضایی میبینم. اما به تدریج اسمها را فراموش کردم و غرق فضای قصه شدم. با یک…
چهارراه کاری است از مرکز مطالعات ایرانی دانشگاه استنفورد که بهرام بیضایی در آنجا تدریس میکند. سال 97 هفت شب اجرا شده و شهریور امسال در طول سه شب، به صورت لایو برای مردمان سراسر دنیا (یعنی ماها) پخش شده. خدا خیرشان بدهد که به فکر ما هم بودهاند.
آخرین دیدگاهها