برچسب: تولد

  • پیاده شدن

    پیاده شدن

    فصل امتحانات رو به اتمام بود. هر صبح که در بالکن را باز می‌کردم چمدان‌های بیشتری غرغرکنان می‌رفتند به سوی تخت نرم و غذای مادر. من اما تصمیم داشتم تا می‌شود بمانم. من مانده بودم و هم‌اتاقی‌ام که جز صبح بخیر و شب بخیر صدایی ازش در نمی‌آمد. برنامه‌ این بود که پروژه‌های آخر ترم…