-
🎥ویدیو/ گنبد سپید: آخرین حکایت هفت پیکر
دو سال پیش چنین روزایی بود که ویدیوهای هفتپیکر رو شروع کردم. قرار بود صرفا در حد دستگرمی باشه و دو ماهه تموم بشه. نه توقع ویو بالا ازش داشتم، نه میخواستم زیاد روش وقت بذارم. ولی وارد کار که شدم خوشم اومد و به جایی رسید که گفتم چرا که نه؟ همهی توانم رو…
-
بازگشت دراماساز (شش: پلات تویست)
صبح دوشنبه، سیام آبان ۱۴۰۱ تار به دست نشستهام جلوی دپارتمان و بچهها را نگاه میکنم. نخیر. کوچکترین بند اتصالی با آنها ندارم. یاد چتهای هفتهی پیشم با نگار میافتم. قرار بود ویژگیهای مرد ایدهآلمان را بنویسیم. نخیر. هر چه فکر میکنم پسرهای هنر فرسنگها از من دورند. چند روز پیش نگار پیام داده بود…
-
آزمون کنکور عملی هنر از زبان دانشجوهای هنرهای زیبا
کنکور هنر امسال تغییرات بسیاری داشته که یکی از مهمترینهاش سه برابر شدن ضریب آزمون کنکور عملی هست. یعنی الان ضریبش شده ۱۲ که واقعا زیاده! در کل اکثر تغییراتی که دادن مسخره بوده ولی این یکی به نظر میتونه چیز مثبتی باشه. اما گام اول اینه که خوب بدونین باید خودتون رو برای چی…
-
بازگشت دراماساز (پنج: بیش از سنتور)
پیشنوشت: گاهی فکر میکنم واقعا بد است که همیشه نوشتههای وبلاگم را نسبت به رابطهام با آدمها در اولویت قرار میدهم، ولی خب هر چه فکر میکنم قرار نیست اولویتهایم را عوض کنم.:) اگر بناست احساس واقعیام را به آدمها پنهان نگهدارم ترجیح میدهم از دستشان بدهم. تلخ اما واقعی! * در نوارخانه تنها نشستهام…
-
بازگشت دراماساز (چهار: دیالوگ و دیگر هیچ)
پیشنوشت: مجددا تاکید میکنم، این نوشتهها انسجام دلخواه مرا ندارند. عکسهایی هم هست که میتواند لابلای این سطور قرار بگیرد که شاید چند هفته بعد قرار بگیرد. اما در حال حاضر مجموعهی پیچیدهای از دلایل هست که وادارم میکند قصههای تکهپارهی شش ماه دوم سال گذشته را که سال مهمی بود، به سرعت به هم…
-
بازگشت دراماساز (سه: بازیابی)
این روزها متوجه واقعیت عجیبی شدهام که هر وقت بیشتر در معرض هنر و ادبیات قرار میگیرم میلم به ارتباط به آدمها کمتر میشود و برعکس. وقتی زیاد با آدمها حرف میزنم نوشتن دیگر برایم جذابیت ندارد. این مطالب را همچنان تحت عنوان قبلی مینویسم، چون کمابییش پیوسته است. این مطالب بر خلاف نوشتههای یکی…
-
مروری بر فصل اول قرن
چند سالی است که هدفگذاری نمیکنم. چقدر راضیام. هنوز هم نمیفهمم وقتی ماشین زمان نداریم چطور میتوانیم آینده را بدون توجه به اتفاقات بیرونی پیشبینی کنیم و برایش نقشه بریزیم. البته میفهمم که نقشهها باید باشند تا آدم بفهمد با خودش چندچند است. اما باید حسابی نوشتن آن هدفها را بلد باشی که آخرش سرخورده…
-
ویدیو: چارهی نشخوار ذهنی
چهارده هزار کلمه از آذر تا به حال در ذهنم میچرخد. زندگی طوری روی دور تند افتاده که هر چه جلو را نگاه میکنم مجالی برای نفس تازه کردن نمییابم. ولی خب بد هم نیست. از ملال بهتر است. فلذا این هفته هم وبلاگ را با این ویدیو به روز نگه میدارم. تا برسیم به…
-
ویدیو: نشخوار ذهنی
این اولین باره که یه پست از وبلاگ رو به ویدیویی از یوتوب فارسیم اختصاص میدم. ولی فعلا حرف دیگهای ندارم.:) امیدوارم ماه آینده سبکتر باشه و بتونم نوشتههای تکهپارهی این سه چهار ماه رو به هم بچسبونم و بذارمشون. این ویدیو رو سه هفتهی پیش ضبط کردم و امیدوارم حرف خوبی توش داشته باشه.…
-
تحلیل مراسم قطع دست در اسپوکن: وقتی از وحشت به خنده میافتیم.
مکدونا نویسندهی عجیبی است. نامش با کلیدواژههای «خشونت صریح»، «کمدی سیاه» و «غرابت» گره خورده است، قصههایش غریباند و هرگز از شوکه کردن مخاطب دست نمیکشد. با این حال خودش آدم شاد و سرخوشی است و علاقهای به ژست «هنرمند متفکر» ندارد. اما همین لبخند بیخیالانه که در اکثر عکسهایش بر لب دارد است که…