دسته: سارانویس
-
دم در بیست
گاندی یا یه آدم مهم دیگه میگه: نمیدونم هر سال که از زندگیم میگذره، به عمرم اضافه میشه یا از عمرم کم میشه. منم امروز داشتم به همین فکر میکردم. به این که واقعا چیه که مهمه؟ کدوم ور این نقطهی طلایی رو باید ببینم؟ به فتوحات گذشته فکر کنم یا آرزوهای آینده؟ کدوم اینا…
-
گذشتن و رفتن پیوسته
نمیتوانم فراموش کنم. تازه دارم به یاد میآورم. یک هفته است که دور خودم میچرخم و تلاش میکنم همه چیز را عادی ببینم. عادی ولی دیگر وجود ندارد. عادی بعد از اتفاقی است که افتاد و تمام شد. نه وقتی که چیزی روبرویت دارد تحلیل میرود. این روزها نه فقط ابهام آینده که بهت گذشته…
-
بیرون کردن بُزک درون
این روزا یکنواخت و ملالآوره. اتفاقی نمیافته. زیاد با کسی ارتباط ندارم و این یعنی همه چیز به خودم بستگی داره. خب این همونقد که خوبه، (کسی قرار نیست با اظهار نظر درباره جوش جدیدم اعصابمو خورد کنه) بدم هست. چون اصولا خودم بیشتر از هر کسی درباره خودم اظهار نظر میکنم. چند روز پیش…
-
هر روز تنبلانه
بعضی روزا چشمامو که باز میکنم و به خودم میگم: پاشو زندگی کن، میگه: حوصله ندارم. بعد با مهربونی سعی میکنم خرش کنم: خب باشه… حوصلهی چی رو داری؟ یه غلتی میزنم و میگم: حوصله همین سوال جوابا رو دیگه. ولم کن. و بعد خیال میکنم اگه تا آخر روز تو همین فاز ولم کن…
-
دستورالعمل بودا برای موفقیت: زور نزن
اگه بهتون بگم که یه مدته چقد دارم حکمت از تو زندگی درمیارم، واقعا تعجب خواهید کرد. البته بنده این عادت جوریدن زندگی در جستوجوی حکمت رو از دیرباز داشتهم، منتها جدیدا حکمتام یه خورده تکلیفشون با خودشون روشنتره. قبلا احساس میکردم نه تنها با هم تو یه راستا حرکت نمیکنن و منو به جای…
-
در دور تکرار
دو موج در دو جهت. دو منحنی آبی رنگ که در نقطه ی شروع و پایان به هم متصلند. شبیه یک گوش ماهی نیمه باز، که احتمالا خالی است. یا لبی که قصد دارد چیزی بگوید، اما درست در لحظهی فرار کلمه، متوقف میشود. شبیه گیومهای که در یک آن، بیاختیار باز میشود و بعد…
-
پیروزِ نبرد کاملگرایی
مثل یه پیشگوی حرفهای چشمامو میبندم و باز میکنم و با یه صدای اکودار به خودم میگم: این یکی دیگه منتشر میشه. عین یه نوشتهی خوب و حرفگوشکن. اما میدونم که این کلمات هم دوباره تو پستو پنهان خواهند شد. چرا؟ چون میترسم. به همین سادگی. فکرشم نمیکردم روزی برسه که بگم نمیتونم بنویسم. یعنی…
-
دیوانه آغاز میکند
نمیدانم دقیقا کی دیوانه شدم. خب همه استعدادش را دارند. اما این که کی فعال شود یا اصلا فعال بشود یا نه، بستگی به خودت دارد. برای من، شاید بتوانم بگویم در هنرستان شروع شد. آن موقع، من هم مثل شما چند تا کتاب روشنفکرانه خواندهبودم و حرفهایی درباره هنرمندان بزرگ بلد بودم. اما هنوز…