-
لذت آفریدن با دستهای خسته
سررسیدم را ورق میزنم. یاد فیلمی میاندازدم که هفت هشت سال پیش دیدم. درباره پسری بود با پدر و مادری ایرانی که در آلمان زندگی میکرد. از بچگی عاشق بافنتی بود. یک شال گردن هم داشت به طول زندگیاش. بافتنش هیچ وقت تمام نمیشد. وقتی مضطرب بود، در هم و شلخته و خاکستری میبافت و…
-
نگاهی به هفت پیکر و چرخی در گنبد سیاه
و اما ویپیان را روشن نموده و ببینید توضیح کل هفت پیکر و گنبد سیاه را در ده دقیقه! این روزها هفت پیکر میخوانم. و هر چه جلوتر میروم، بیشتر متعجب میشوم. دوازده سال درس خواندیم و هر بار گفتند نظامی گفتیم بله بله ملخها! یک بار فکر نکردیم که اصلا این آقا چه گفته…
-
🎥: یوتیوب و اینستاگرام و شیرجه در اقیانوس پرزنتیشن!
چند هفتهس که به خودم میگم: ببین دخترجون، کار و بار زیاده، میخوام با یک تیر حداقل دو تا نشون بزنی. هی فکر میکنم که تکالیف موسیقی دانشگاه رو اینجا بذارم که بیشتر از همه کلاسها باهاش حال میکنم (دوست داشتم کلاس مورد علاقهم بنیاد نمایش در شرق و غرب باشه ولی اصـــــلا:/) یا درباره…
-
از دانشگاه تهران برایتان مینویسم
“ناامیدی یه جور ورشکستگیه، برای کسی که بی حساب از کیسه امیدش خرج کرده.”از اریک هوفر گمونم. دارم فکر میکنم برا این اوضاع ما هم باید یه شاخصی تو روانشناسی وجود داشتهباشه. نه تحمل نيست. نمیدونم چيه. شايد بشه گفت شاخص کش اومدن. واقعا حس میكنم یه جور عجیبغریبی دارم کش میام. سه چهار سال…
-
چگونه در کنکور هنر قبول شویم؟ راهنمای زنده ماندن تا روز کنکور(و حتی پس از آن)
اگه منو ميشناسيد كه خب خوشا به حالتون.:) ولي اگه دفعه اولتونه اینجا هستید اینو بگم که من دوبار کنکور هنر دادم. پارسال تو منطقه دو 68 کل و 128 زیرگروه نمایش و امسال 13 کل و 7 نمایش شدم. حالا از اونجایی که از وقتی نتایج اومده ملت هی سوال میپرسن، منم که میدونین…
-
عشق جوانی گوته یا رابطههای آلن دوباتن؟
به عشق فکر میکنم. همان ویرانگر شیرین و نمیدانم چیچی که میگویند. همان که میگویند جنسش کلا با دوست داشتن فرق دارد و اصلا با ازدواج نمیسازد و با نفرت یک تار مو فاصله دارد و… هَه؟! با این حجم از خودافشایی که من دارم، گفتن ندارد که تا به حال عاشق نبودهام. معشوق هم…
-
واپسین نبرد: کنکور چشم تو چشم (3)
(حدس بزنید عکس را از کجا آوردهام:) ادامهی قسمت دوم : – فرمتون کدومه؟– همونه دیگه. مگه چند تا فرم داریم؟– خب اینجا که ما چیزی نمیبینیم.– دست شماست دیگه. نیست؟! مثل خلها بلند شدم و چند لحظه همینطوری نگاهشان کردم. گفتند شاید دست داورهای ادبیات ماندهباشد. خودم امیدوار بودم در باجه رفع نقص باشد.…
-
واپسین نبرد: کنکور چشم تو چشم (2)
من آمدم.– سلاماز این جا به بعد کمی غیرعادی شدم. شبیه تصورهایی که آدم پیش خودش میکند. گامهای خیلی استوار و صدای شدیدا رسا و لبخندهای مکش مرگ ما. فقط قلبم بود که دوباره جو فضای جدید گرفتهبودش و داشت هی در جای خودش معلق میزد. کاغذها را تحویل دادم و نشستم. طبق معمول اسم…
-
شبانهنوشت قبل از (+++ بعد از)
ادامهی کنکور عملی رو نوشتم و خیلی شد. چهارهزارتا. مزخرف. دقیقا هر وقت رو این تمرکز میکنم که کم بشه زیادتر میشه و این چیزیه که از هر چی نوشتنه زدهم میکنه. ولی حالا میخوام یه چیزایی رو بگم که حتما میخوام بگم. چون گفتن نتایج فردا یا پسفردا میاد و من دوست دارم باز…
-
واپسین نبرد: کنکورِ چشم تو چشم (1)
چهارشنبهی هفتهی پیش بود که از کلاس بازیگری آمدم به خانه و پیش خودم فکر کردم که باید یک پست دربارهی این یک جلسه در این کلاس بازیگری بنویسم و یک پست هم دربارهی آن یک جلسه در آن کلاس بازیگری بنویسم؛ چون واقعا هر دو تجربههایی جالب و نوشتنانه بود. اما حیف، اولی که…
-
طولانی و پرحاشیه درباب کورکنترین کنکور کرونایی کَرن*
من که توی این چیزها وارد نیستم اما انگار یک قانونی هست که میگوید هیچ وقت از یک کنکوری سوال نکن. فکر کنم نظر خودم هم تا چند روز پیش همین بود. اما همین قدر بگویم که به محض این که از جلسه بیرون آمدم، بعد از چند ثانیه که آفتاب داغ مرداد روی پوستم…